سامیارسامیار، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

سامیار نفس مامان

عشقم

 عزیزم پسر بهاری من روزها داره سپری می شه و تو روز به روز داری بزرگتر میشی و قد میکشی و میدونم بعدا در حسرت این روزها می مونم , عزیز دلم وقتی می خندی انگار تمام دنیا داره میخنده و هیچ صدایی زیبا تر ار صدای قهقهه های تو نیست که تمام فضای خونه رو پر میکنه . هیچ بازی قشنگتر از این نیست که من دنبالت می کنم و تو از دستم فرار میکنی ذوق می کنی و هیچ زبانی به قشنگی زبان کودکانه تو نیست و با حرکات دست و زبان کودکانه ات  سعی می کنی تمام منظورت را به من بفهمونی و هیچ رقصی قشنگتر از رقص پسرم نیست که با دستای کوچک و پاهای ظریفت می رقصی و دور مزنی و ناج ناچ می کنی   وقتی به طرفم میای و میگی ماما و دستاتو باز می کنی تا بغلت کنم وقتی با اون چ...
28 شهريور 1391

نفسم

  عشق مامان چند وقته وبلاگتو به روز نکردم دیگه صدای همه در اومده بخاطر اینکه خیلی شیطون و فضول شدی که دیگه من جرات نمی کنم بشینم پشت کامپیوتر میای و  همش کامپیوتر خاموش و روشن می کنی عزیزم داری روز به روز بزرگ و بزرگتر میشی و هر کار جدیدی که میکنی من و بابایی کلی ذوق می کنیم . 9  شهریور رفتیم شاهرود 10و 11 عروسی ملیحه جون بود البته شما خیلی شیطونی و فضولی کردین و حسابی مامان و خسته کردین 12 شهریور هم عروسی مریم جون بود و از شاهرود رفتیم نیشابور و حسابی رفصیدی و دلبری کردی. فدای اون رقصیدن مردونت بشه مامان ........ الان دیگه همه چیزو می فهمی فقط نمی تونی حرف بزنی فعلا مامان و بابا و من و نه می گی البته امروز بیا رو هم گفتی ول...
20 شهريور 1391
1